به نظر ميرسد كاركنان يا مديران روابط عمومي براي برقراري ارتباط با رؤسا و مديران سطوح بالاتر سازمان به دليل عدم اعتماد متقابل، براي حفظ موقعيت خود و سازمان خود، به جاي ايجاد يك رابطه دو جانبه به چاپلوسي روي ميآورند...
ارتباطاتي كه حكايت از سالم بودن، صادق بودن، متعهد و مسئول بودن، دو جنبه به معناي نگران منافع هر دو طرف بودن و برخورداري از اعتماد متقابل باشد، كه اين مهم به وقوع نمي پيوندد مگر در سايه ايجاد تغييراتي اساسي در حوزه هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ارتباطي.
«روابط عمومي عبارت است از تلاشها و اقدامات آگاهانه، برنامه ريزي شده و سنجيده براي استقرار و كسب تفاهم متقابل بين يك سازمان و گروه هاي مورد نظر سازمان»همانطور كه مشاهده ميشود در اين تعاريف از اقدامات آگاهانه، ارتباط و اعتماد دو جانبه، اقدامات قابل اجرا و وظايف مديريتي سخن رفته اما در تشريح اين واژه كليدها و اساساً در تعاريفي كه از روابط عمومي به عمل آمده، هيچ كجا اشارهاي به منافع متقابل مردم و مسئولين نشده است.
به نظر ميرسد روابط عمومي ها بيش از آن كه سعي در تشريح منافع متقابل مسئولين و مردم داشته باشد، سعي در حفظ منافع مسئولين سازمانها دارند. در حالي كه اگر يكي از مهمترين عناصر فرآيند مديريت را بازخورد مردم نسبت به فعاليتهاي سازمان بدانيم، بايد توجه خود را به سمت مشكلاتي كه سازمانها براي مردم پديد ميآورند، جلب كنيم و نه صرفاً خدماتي كه سازمانها به مردم ميدهند.
امروزه خارج از طرح عناصر مديريتي كه بسيار تكراري است، اگر مهمترين هدف هر سازمان را حفظ و افزايش منافع و سود آن سازمان بدانيم، اساس كاركرد روابط عموميها در ارتباط با منافع مردم، زير سؤال ميرود. در حالي كه از مهمترين عناصر مديريتي، فيدبك يا بازخوردي است كه از مردم در ارتباط با اصلاح سازمان گرفته ميشود. اگر اين بازخورد مثبت باشد، فعاليتهاي مديريتي ادامه مييابد، در غير اين صورت در عملكرد خود تجديد نظر ميكنند و در اين تجديد نظر بيش از هر چيز به منافع مردم توجه ميشود و نه صرفاً تأثيرگذاري بر مردم از طريق تبليغات دروغين.
تا زماني كه رابطه دو انسان بر اساس فلسفه توماس هايز تعريف شود يعني انسان گرگ انسان است و هر كس به منظور حفظ منافع خود بايد به رفتاري استراتژيك روي آورد، نتيجه اين خواهد شد كه روابط عموميها نيز تحت سلطه مديران سازمان خود و در جهت حفظ منافع خود فعاليت خواهند كرد. لذا اطلاعات و اخبار آنها براي رسانه ها بيشتر جنبه تبليغ داشته و چندان قابل اعتماد نبوده و در نتيجه قابليت انتشار نخواهند داشت. اين امر به خودي خود بيانگر فقدان ارتباطات محكم و سالم، ميان روابط عموميها و رسانهها ميباشد.
به طور كلي ميتوان گفت امروزه آنچه روابط عموميها را در هر جاي دنيا و در هر سازمان آسيب پذير ميسازد، عبارتند از:
1-اطاعت بيچون و چراي روابط عموميها از رؤساي خود و ترس از انتقاد كردن از كاركردهاي غلط سازمان به ويژه در مواردي كه فعاليتهاي سازمان مستقيماً متوجه عموم مردم بوده و زندگي آنها را تهديد ميكند.
2-عدم مشاركت دادن روابط عموميها در اتخاذ تصميمات و مخالفت رؤسا با حضور آنها در جلسات مهم سازمان، اين امر به خودي خود مانع از دسترسي روابط عموميها به اطلاعات اساسي شده، در نتيجه نميتوانند شناخت درستي از سازمان، فعاليتها و اهداف آن بدست آورند. فقدان شناخت از سازمان نيز، توانايي آنها را در برقراري ارتباط دو سويه با مردم كاهش ميدهد.
3-فقدان آموزش هاي لازم در حوزه روزنامه نگاري و خبرنگاري و در نتيجه عدم توانايي در اطلاع رساني يا كسب اطلاعات و از دست دادن ارتباط دائمي و حرفهاي با رسانه ها. يكي از دلايل محدود شدن كار روابط عموميها به تشريفات و تبريكها و تسليتها، همين است.
4-عدم آشنايي به كار پژوهش و فقدان توانمندي در تشخيص مشكلات سياسي، اقتصادي و اجتماعي سازمان و در نتيجه ناتواني در برقراري ارتباط صحيح با مسئولان و كاركنان در داخل سازمان و با مردم در بيرون از سازمان.
5-فهم غلط از ارتباط و در نتيجه گره خوردن يك وظيفه با يك ويژگي مسموم فرهنگي به نام چاپلوسي.به نظر ميرسد كاركنان يا مديران روابط عمومي براي برقراري ارتباط با رؤسا و مديران سطوح بالاتر سازمان به دليل عدم اعتماد متقابل، براي حفظ موقعيت خود و سازمان خود، به جاي ايجاد يك رابطه دو جانبه و شكاف كه مبتني بر اعتماد متقابل باشد به چاپلوسي روي ميآورند؛ غافل از اينكه چاپلوسي اگر چه به ذائقه غالب افراد خوش ميآيد، اما سمّ مهلك يك ارتباط صادقانه و شفاف و آغاز دو رويي و فريبكاري و زدوبندهاي پشت پرده است.